سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/1/27
12:6 صبح

حلقه گمشده برنامه ریزی در ایران 2

بدست روح اله ریاضی در دسته

برای اینکه بتوانیم یک نظام کنترل تعربف کنیم که قابل اجرا باشد،نیازمند برداشتن برخی گام ها هستیم که در مورد دو گام نخست اش اتفاق نظر بیشتری وجود دارد.

اول اینکه باید«شاخص» تعیین کنیم.یعنی اینکه می خواهیم عملکردمان را بر چه اساسی ارزیابی کنیم.دیدید مثلا مدیران امروزی می آیند و خودشان را با زمان شاه و یا مثلا فلان دولت مقایسه می کنند و نتیجه می گیرند که آنها بیشتر کار کردند.نتیجه ای که گاه غلط گرفته می شود چون شاخص این مقایسه معلوم نیست.

یک شاخص خوب اول باید مشخص باشد.هر کی نیاید برای خودش تفسیر کند.مثلا الان طیف اصول گراها را مشاهده کنید.ایا واقعا اصول گرایی می تواند یک شاخص باشد؟

دوم شاخص باید دقیق باشد.از عبارات کلی و مبهم و بدون حد و مرز نمی توان استفاده کرد.

شاخص خوب همچنین باید قابل اندازه گیری باشد.بشود اندازه اش گرفت تا فهمید چقدر در رسیدن به آن موفق بودیم.

چهارم هم باید بشود به شاخص رسید.یک کار نشدنی و یا خیلی دم دستی نباشد.اینجاست که گام دوم که همان تعیین استاندارد برای شاخص هست مطرح می شود.می گویند استانداردی خوبه که نه غیر قابل دستیابی باشد و نه دم دستی.شما استانداردت برای موفقیت در هر روز اگر این باشه که بدون هیچ سرمایه ای روزی 50 میلیون درآمد داشته باشی بهتره اصلا سراغش نری و اگه هم درآمدت را همان میزان قرار دهی که از ابوی پول تو جیبی می گیری که دیگه نیازی به تلاش و زحمت و ارزیابی نیست.

من به جد معتقدم که عمده مشکلات ما برای ارزیابی در عدم تعریف درستمان از شاخص و تعیین استاندارد برای آن بر می گردد و گاه حتی از بی شاخصی.یعنی یک دفعه احساسی می شویم و می خواهیم کاری بکنیم.اما چون معیاری برای ارزیابی نداریم، وقتی احساسمان فروکش کرد بر می گردیم سر خانه اولمان.

امروز یه برنامه تصویب می کنیم و فردا نفر بعدی و حتی خودمان می آییم می زنیم زیرش.چون نه اون برنامه می تونه از خودش دفاع کنه و نه ما شاخصی برای سنجش اون برنامه داریم. و از همه مهمتر درگیر این شعر مولاناییم که:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟  به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم